وظیفه ی تو عمل است
!سلام
امشب برام یه شب خاص هست.امشب شاید برام همیشه بتوونه یه معنی دیگه داشته باشه!
الآن جمله (( وظیفه ی تو عمل است ، به تشویق ها وتنبیه ها بی تفاوت باش... )) که کامل هم توی ذهنم نیست توی سرم بدو بدو می کنه ! شاید حالا دیگه نوبت من هست که بدوم!
می دونی دنبال این می گشتم که جمله ی بالا را کامل کنم یه نگاه به دفتر خاطرات که البته از سستی من بیشتر روزای پارسال را توش چیزی ننوشتم کردم ، حالم یه جوری شد . الآن حس می کنم یه تیکه از 010101 توی خوابگاه جامانده!حس می کنم خیلی گیجم !خیلی سر به هوام! خیلی مشغول دلخوشی های زودگذرم! والبته گاهی اسیر هوای نفس
آهای 010101 خودت بهتر می دونی چه قدر به خودت ظلم کردی! و چه قدر به پدرت ، مادرت، برادرت و....!وچه قدر ظلم به آدمایی ضعیفی که منتظرن تا از تواستفاده کنن
دارم به این فکر می کنم که پارسال این موقع داشت جریان سیال ذهنم کجا می رفت وحالا کجا ها بیشتر می ره
شاید به جرائت بتوونم بگم دو سه ماه بد داشتم که خودم برای خودم درست کردم شبیه می بخشید یه موش مریض! اول اون امتحانات افتضاح و بعد این وقت تلف کردن ها و... تابستان! می دونی دو سه ماه که فقط چند برگ بیشتر توی دفترم ننوشتم!معنی اش را خودمم می فهمم : ! فعلن یه کم بی خیال(شناور) باش!که بعد همین یه کم میشه یه عالمه اشتباه
دارم فکر می کنم یه دفتر جدید برای خودم بردارم ، آخه به برگ های آخر دفترم رسیدم و از امروز دوباره هر روزم را ثبت خواهم کرد وبه خودم وکارام دقت می کنم! تصمیم گرفتم رنگ بک گراند پست ها را تغییر بدم به جای زرد مرده ، آبی آسمونی
همه ی اینا را گفتم ولی تهش می خوام داد بزنم که معنی زندگیمون را فراموش نکنیم اینکه ما یه وظیفه ای داریم ! برای یه هدف و کاری خلق شدیم ! اگه ترک کاری سخته و انجام کاری ساده و خوشایند ، نباید بذاریم روی ارزش ها وبنیان ها ی فکریمون اثر بذاره
باید بدونی و فراموش نکنی توی این زندگی پر از حقیقت های گمشده، پر ازتناقض های آشکار و پنهان ، دروغ و طمع! از زندگی چی می خای؟ چرا !؟
باید بدوونی که درس برای چی ! توی رابطه هات با بقیه اگه از خودت زیاد راضی نیستی خوب برای چی؟
!همیشه به ارز ش هات پایبند باش
الآن جمله (( وظیفه ی تو عمل است ، به تشویق ها وتنبیه ها بی تفاوت باش... )) که کامل هم توی ذهنم نیست توی سرم بدو بدو می کنه ! شاید حالا دیگه نوبت من هست که بدوم!
می دونی دنبال این می گشتم که جمله ی بالا را کامل کنم یه نگاه به دفتر خاطرات که البته از سستی من بیشتر روزای پارسال را توش چیزی ننوشتم کردم ، حالم یه جوری شد . الآن حس می کنم یه تیکه از 010101 توی خوابگاه جامانده!حس می کنم خیلی گیجم !خیلی سر به هوام! خیلی مشغول دلخوشی های زودگذرم! والبته گاهی اسیر هوای نفس
آهای 010101 خودت بهتر می دونی چه قدر به خودت ظلم کردی! و چه قدر به پدرت ، مادرت، برادرت و....!وچه قدر ظلم به آدمایی ضعیفی که منتظرن تا از تواستفاده کنن
دارم به این فکر می کنم که پارسال این موقع داشت جریان سیال ذهنم کجا می رفت وحالا کجا ها بیشتر می ره
شاید به جرائت بتوونم بگم دو سه ماه بد داشتم که خودم برای خودم درست کردم شبیه می بخشید یه موش مریض! اول اون امتحانات افتضاح و بعد این وقت تلف کردن ها و... تابستان! می دونی دو سه ماه که فقط چند برگ بیشتر توی دفترم ننوشتم!معنی اش را خودمم می فهمم : ! فعلن یه کم بی خیال(شناور) باش!که بعد همین یه کم میشه یه عالمه اشتباه
دارم فکر می کنم یه دفتر جدید برای خودم بردارم ، آخه به برگ های آخر دفترم رسیدم و از امروز دوباره هر روزم را ثبت خواهم کرد وبه خودم وکارام دقت می کنم! تصمیم گرفتم رنگ بک گراند پست ها را تغییر بدم به جای زرد مرده ، آبی آسمونی
همه ی اینا را گفتم ولی تهش می خوام داد بزنم که معنی زندگیمون را فراموش نکنیم اینکه ما یه وظیفه ای داریم ! برای یه هدف و کاری خلق شدیم ! اگه ترک کاری سخته و انجام کاری ساده و خوشایند ، نباید بذاریم روی ارزش ها وبنیان ها ی فکریمون اثر بذاره
باید بدونی و فراموش نکنی توی این زندگی پر از حقیقت های گمشده، پر ازتناقض های آشکار و پنهان ، دروغ و طمع! از زندگی چی می خای؟ چرا !؟
باید بدوونی که درس برای چی ! توی رابطه هات با بقیه اگه از خودت زیاد راضی نیستی خوب برای چی؟
!همیشه به ارز ش هات پایبند باش
3 Comments:
salam,khob fek nemikoni ye kam ziad post dari?????man hamasho bekhoonam 1 sal migzare,vali shayad ba'dan ye kamisho khoondam chon alan saram shologhe haghighatn;)kolan nemidoonam mozooe' webet chie,begzarim aval inke khali naband age ye kam postaro mikhoondi deghat mikardi ke man konkoori nistam:-?va dige inke inam mailame khasti befrest: sympathetic71@yahoo.com
gooya on maile ghablim baste shode:D pas ono bikhial the new one is:mahshid.montazer@gmail.com
سلام
یکی یه روزی می گفت : یاد بگیر که روی گاری ِ تعهدات و مسئولیت هات بنشینی و افسار اش رو به خر ِ باورها و ارزشهات ببندی چون اگه نبندی شون ، مجبوری واسه رسیدن به چیزهای غلط یا درستی که باورشون کردی ، پا روی ِ تعهدات و مسئولیت هات بگذاری
موفق باشی و شاد
Rašyti komentarą
<< Home