کاش نوشته ام فقط قسمت اول را داشت
قسمت اول
روز چهارمی که در مشهد بودیم شب ساعت 11:15 بود که داشتیم از پارک ملت بر می گشتیم .یک یا کریم وسط خیابان داشت راه می رفت .نزدیک بود بره زیر ماشین که بابا زد روی ترمز!
دو روز بعد صبح ساعت 5:45 بود که داشتیم لوازم اثاث سفرمون را جمع می کردیم و توی ماشین می گذاشتیم تا از مشهد همان روز صبح برویم . من و بابا پای ماشین بودیم .
دو تا یاکریم از حدود دو متری جلوی ماشین آمدند وما را دور زدند و به عقب ماشین رسیدند.راه رفتنشون هنوز توی ذهنم هست.مرتب سرشون را عقب و جلو می کردندوراه می رفتند.و من در آن لحظه به یاد دو شب پیش افتاده بودم و فکر می کردم آیا ممکن است یکی از آن ها همان یاکریم دوشب پیش باشد
*********************
قسمت دوم
روز سومی بود که در شمال بودیم.صبح از ساری راه افتاده بودیم .در جاده ی بابل به بابلسر بودیم چون ساعتم باطریش تمام شده بود دقیق نمی دانم چه زمانی بود
چهار تا گوسفند با یک نفر همراهشان از خیابان کناری ما که در جهت مخالف ما بود گذشتند اما دو تا از آن ها روی بلوار وسط دو خیابان نایستادند بابا زد روی ترمز . با اینکه ترمزش خوب کار نمی کرد اولی از ماشینمان گذشت اما گوسفند دومی که دنبال اولی کرده بود نتوانست و به ماشین ما خورد ماشینمان به نظر ما که توی ماشین بودیم با این همه ترمز آهسته به گوسفند خورده بود.گوسفند سعی کرد بلند شه.خیلی سریع اتفاق افتاد یه خانم که نمی دونم از کجا اومد چاقو را داد به یه مرد دیگه غیر از اونی که همراه گوسفند ها بود تا سرش را ببره.فکر کنم حال گوسفند بد بوده بابا می گفت داشت جون می کند.همراه گوسفند ها به بابا گفت ماشینتون چیزی نشده بابا که پیاده شده بود و ماشین را وارسی کرده بودگفت ماشین سالمه وصدمه ای ندیده که مرده گفت پس برید به سلامت!
چندتا ماشین هم اونجا نگه داشتند ما رفتیم شاید تمام اتفاقات در چهار-پنج دقیقه اتفاق افتاد. شاید هم کمتر!!!!!
3 Comments:
bi chare goosfande ... :(
khob.bah bah,mibinam mosaferat boodin.khosh gozashte ke ishala?omidvaram hamishe shad bashi.merci az lotfi ke be man dari
سلام آقا سروش
وبلاگ جالبی دارین
هیچی به اندازه خاطرات خود آدم جذاب نیست.مرسى كه به ما سر زدين.به روزيم و منتظر حضور دوباره شما.موفق باشين
Rašyti komentarą
<< Home